دسته بندی | مدیریت |
بازدید ها | 5 |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 84 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 62 |
قسمتی از مبانی نظری متغیر:
مبانی نظری وضعیت روانی
تأمین سلامتی اقشار مختلف جامعه یکی از مهمترین مسائل اساسی هر کشوری است که می باید آن را از سه دیدگاه جسمی، روانی و اجتماعی مورد توجه قرار داد. طبق آمارهای منتشر شده از طرف سازمان جهانی بهداشت(WHO) حداقل 52 میلیون نفر از مردم جهان در سنین مختلف از بیماری های شدید روانی همچون اسکیزوفرنیا، 150 میلیون نفر اختلالات خفیف روانی، 120 میلیون نفر از عقب ماندگی ذهنی، 50 میلیون نفر از صرع و 30 میلیون نفر از ابتلا به دمانس رنج می برند و طبق همین گزارشات میزان شیوع اختلالات روانی در کشورهای در حال توسعه رو به افزایش است. در حالی که در برنامه ریزی های توسعه اجتماعی و اقتصادی این کشورها، پایین ترین اولویت به آنها داده می شود(جدیدی، 1389).
پروفسور آراسته معیار ایده آل در سلامت روانی را تکامل روانی می داند و انسان کامل را انسان ایده آل می داند و معتقد است که انسان کامل فردی است که وحدت عمل و نظر دارد و نیروهای درونی را با هم هماهنگ کرده و از لحاظ بیرونی نفعش با نفع خود یکنواخت باشد (کاپلان سادوک، 1998؛ ترجمه پورافکاری، 1369).
از سوی دیگر فروید سلامتی را یک افسانه ایده آل می داند. کورت اسلر[1] معتقد است که نمی توان بهنجاری را به دست آورد چرا که فرد سالم بایستی به طور کامل از خودش، افکارش و از احساساتش آگاه باشد. ملانی کلاین[2] بر این اعتقاد است که بهنجاری با منش قوی مشخص می شود و توانایی کنار آمدن با هیجانات متعارض، قابلیت تجربه لذت بردن، تعارض و توانایی عشق ورزیدن. اتورانک بهنجاری را توانایی عشق ورزیدن بدون ترس، گناه و اضطراب و همچنین مسئولیت پذیری برای اعمال مشخص خود فرد می داند. اریک اریکسون بهنجاری را توانایی غلبه بر دوره های زندگی می داند، اعتماد در مقابل بی اعتمادی، خودمختاری در مقابل شرم و شک، ابتکار در برابر احساس گناه، جدیت در مقابل حقارت، هویت در مقابل سر در گمی نقش، صمیمیت در مقابل خود مشغولی و انزوا، مولد بودن در برابر بی حاصلی و مرحله انسجام و کمال در مقابل یأس و انزوا می داند(گنجی، 1376).
سلامت روان از نظر میلانی فر(1373) عبارت است از اینکه فرد چه احساسی نسبت به خود دنیای اطراف، محل زندگی، اطرافیان مخصوصاً با توجه به مسئولیتی که در مقابل دیگران دارد. چگونگی سازش وی با در آمد خود و تفاوت موقعیت مکانی و زمانی خویشتن(ابراهیم پور، 1390).
علم سلامت روان شاخهای از علم بهداشت است که با پیشگیری از اختلال های روانی و حفظ شیوه های بهینه زندگی و بهداشت عاطفی سروکار دارد. علم سلامت روان فرایند همیشگی است که از بدو تولد تا هنگام مرگ ادامه مییابد این علم با چهار هدف شکوفایی توان بالقوه، شادکامی، رشد و تحولی هماهنگ، و زندگی مؤثر و کارآمد سعی میکند از طریق آموزش به کارکنان بهداشت روانی، پیشگیری، درمان اختلال های روانی و حفظ و تداوم بهداشت روانی در اشخاص سالم شرایطی ایجاد کند که شهروندان جامعه بتوانند در خانه، مدرسه، جامعه، محیط های کاری و نهایتاً با خویش سازگار شوند (حسن شاهی، 1386).
در اساسنامه سازمان بهداشت مصوب سال 1948 آمده است: «سلامت عبارت است از رفاه کامل جسمی، روانی و اجتماعی و نه فقط نبودن بیماری و ناتوانی» (امیریان، 1380).
سلامت روان عبارت از رفتار موزون و هماهنگ با جامعه، شناخت و پذیرش واقعیتهای اجتماعی و قدرت سازگاری با آنها، ارضاء نیازهای خویشتن به طور متعاون و شکوفایی استعدادهای فطری خویش می باشد (حاجی آقاجانی و اسدی نوقابی؛ 1378: 16).
2-3-2- تاریخچه بهداشت روانی
در طی دهه های گذشته، حرفه مشاوره بهداشت روانی به سرعت رشد یافته است. دلیل این مدعا این است که انجمن مشاوران بهداشت روانی آمریکا که در سال 1976 با 50 عضو به وجود آمده هم اکنون بیش از 1000 عضو دارد (شاملو، 1381: 13) .
پیدا کردن شروع و آغاز هر نهضتی به خصوص نهضت های اصلاحی و علمی به علت داشتن منابع گوناگون و چند جانبه مسئله مشکلی است. در حقیقت روانپزشکی را می توان قدیمی ترین حرفه و تازه ترین علم به شمار آورد. چون بیماری های روانی از قدیم وجود داشته و بقراط در 1377تا460 سال قبل از میلاد عقیده داشت که بیماران روانی را مانند بیماران جسمی درمان کرد. تازه ترین علم برای اینکه تقریباً از 1930 بعد از تشکیل اولین کنگره بین المللی بهداشت روانی بود که روانپزشکی به صورت جزئی از علوم پزشکی شد و سازمانهای روانپزشکی و مراکز پیشگیری در کشورهای مترقی یکی بعد از دیگری فعالیت خود را شروع کردند، از فعالیتهای این سازمان در جنگ جهانی دوم عملا کاسته شد که تا اواخر قرن 18 و اوایل قرن 19 نام سه نفر باید در سر لوحه پیش تازان و رهبران درمان اخلاقی و انسانی که عبارتند از: فیلیپ پینل از فرانسه، ویلیام تیوک از انگلستان و ون سنزو یکاروگی از ایتالیا قرار می گیرد (کریم پور، 1389) .
[1] Kurt Eissler
[2] Melanie Klein
دسته بندی | مدیریت |
بازدید ها | 26 |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 32 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 51 |
قسمتی از مبانی نظری متغیر:
تحلیل محتوا
تحلیل محتوا از تکنیکهای مربوط به روش اسنادی در پژوهش علوم اجتماعی میباشد. روش اسنادی به کلیه متدهایی گفته می شود که در آن ها هدف پژوهش با مطالعه، تحلیل و بررسی اسناد و متون برآورده میشود.
چنانچه از نام تحلیل محتوا پیداست، این تکنیک به تحلیل و آنالیز محتوا می پردازد و می کوشد با استفاده از تحلیل دادههایی را در مورد متن استخراج کند. با این حال آنچه تحت نام تحلیل محتوا نامیده شده است، گونه خاصی از تحلیل است که با شیوه های دیگری که می کوشند یافتههایی را از متن استخراج کنند، تفاوت دارد. هیژمن 8 نوع تحلیل محتوا را شناسایی کرده و توضیح داده است، که عبارتند از: تحلیل معانی بیان، تحلیل اسطوره و روایت، تحلیل گفتمان، تحلیل ساختاری یا نشانه شناختی، تحلیل تفسیری، تحلیل محاوره، تحلیل انتقادی و تحلیل نرماتیو.
گاهی اوقات این گونه های تحلیل محتوا تحت عنوان تحلیل محتوای کیفی به کار میروند، به این معنی که می خواهیم آنچه که در محتوای موضوعاتی در متن قرار گرفته است با دیدگاه و بررسی های علمی و سابقه دیرینه و تحلیل و تفسیر ما بعنوان پژوهشگر چگونه است .
2-7 تعریف تحلیل محتوا
از تحلیل محتوا تعاریف گوناگونی به عمل آمده که بخشی از اختلاف به تاریخچه این تکنیک و روند تکاملی آن بر می گردد و بخشی دیگر از آن مربوط به تفاوت در حوزه گسترده این تکنیک است.
کریپندورف تحلیل محتوا را تکنیکی پژوهشی معرفی می کند که به منظور استنباط تکرارپذیر و معتبر از داده ها در مورد متن آنها بکار می رود (کریپندروف، 1378: 25). او هدف این تحلیل را همانند سایر تکنیک های پژوهشی فراهم آوردن شناخت، بینشی نو، تصویر واقعیت و راهنمای عمل می داند.
برلسون- از پیشگامان تحلیل محتوا- این تکنیک را «پژوهشی برای توصیف عینی، سیستماتیک و کمی محتوای آشکار پیام» معرفی می کند (1959، 18، به نقل از کریپندورف، 1378، 26).
در تعریفی دیگر تحلیل محتوا تکنیکی پژوهشی دانسته شده که برای استنباطهایی برحسب شناسایی نظام روز و عینی ویژگیهای خاصی در یک متن بکار می رود.
لورنس باردن نیز به نقل از لانذری می نویسد:
«تحلیل محتوا فنی است که توصیف های ذهنی و تخمینی را تلطیف و تصفیه می کند و ماهیت و قدرت نسبی محرک هایی را که به شخص داده می شود، به صورت عینی آشکار می سازد (باردن، 1374، 35).
دانیل رایف تحلیل محتوا را بطور خلاصه چنین تعریف می کند:
«قراردادن قاعده و محتوای ارتباطات در طبقات (مقوله های) خاص براساس قواعد، و تحلیل روابط بین آن مقوله ها با استفاه از آزمون های آماری» (رایف، 1381، 4).
کاپلان در این زمینه اظهار داشته که «روش تحلیل محتوا، معناشناسی آماری مباحث سیاسی است» (کاپلان، 1943، 230، به نقل از: هولستی، 1373، 13).
بارکوس معتقد است که تحلیل محتوا به معنای تحلیل علمی پیام های ارتباطی است. از نظر وی این روش کاملاً علمی است و با وجود جامع بودن، از نظر ماهیت نیازمند تحلیلی دقیق و منتظم است. (بارکوس، 1959، 8). پسیلی بر این است که تحلیل محتوا مرحله ای از جمع آوری اطلاعات است که در آن محتوای ارتباطات از طریق بکارگیری عینی و منتظم قواعد مقوله بندی به اطلاعاتی که می توانند خلاصه و با هم مقایسه شوند، تغییرشکل می یابد.
استمپل (1981)، تحلیل محتوا را سیستمی رسمی برای انجام کاری می داند که همه ما بطور غیر رسمی آن را انجام می دهیم، یعنی استخراج نتیجه ناشی از مشاهده محتوا.
وبر (1991) نیز در رابطه با تحلیل محتوا می گوید «روش تحقیقی است برای گرفتن نتایج معتبر و قابل تکرار از داده های استخراج شده از متن.
کرینجر (1973) نیز آن را روش مطالعه و تحلیل ارتباطات به شیوه ای قاعده مند، عینی و کمی به منظور بخش متغیرها می داند. با این حال، از بیشتر تحلیل های محتوا برای مشخص کردن تاکید یا فراوانی انواع مختلف پدیده های ارتباطی استفاده می شود، نه برای پی بردن به مفاهیم مهم نظری.
نئوندورف نیز در اثری جدید تحلیل محتوا را چنین تعریف می کند:
تحلیل سیستماتیک، عینی و کمی ویژگی های پیام که شامل بررسی دقیق تعاملات انسانی، تحلیل ویژگی تصاویر در آگهی های تجاری تلویزیون، فیلم ها و رمان ها، بررسی کامیپوتری کاربرد کلمات در اخبار منتشره و سخنرانی های سیاسی و بسیاری چیزهای دیگر می شود( نرودف،2002،1).
هولستی نیز تحلیل محتوا را فنی برای یافتن نتایج (پژوهش) از طریق تعیین عینی و منتظم ویژگی های شخصی پیام ها می داند. او معتقد است که این تعریف سه معیار را به هم پیوند می دهد: اینکه روش تحلیل محتوا باید عینی و منتظم باشد و اگر قرار است از بازیافت اطلاعات، فهرست بندی یا اقدامات مشابه متمایز شود، باید پشتوانه نظری داشته باشد. هولستی در تعریف خود به کمی کردن اشاره نمیکند، چرا که معتقد است قائل شدن تمایز شدید میان کیفی و کمی برای مستثنی کرد، نه بررسی های معین، همچون نمونه های تحلیل منتظم اسنادی، یا فقط برای افزایش یا کاهش اعتبار روش تحلیل محتوا، امری غیر مجاز است. همچنین این تعریف شرط محدود کردن روش تحلیل محتوا را به توصیف ویژگی های آشکار پیام ها می پذیرد. هر چند تنها ویژگی های آشکار متن را می توان رمزگذاری کرد، ولی استخراج دوباره معانی پنهان پیام ها مجاز است، اگرچه باید این استنباط ها با مدارک مستقل تایید شود (هولستی، 1373، 38).
چنانکه ملاحظه می شود تعاریف همگی بر غیر بودن این تکنیک و نیز سیستماتیک بودن آن تاکید دارند. در واقع تحلیل محتوا، تکنیکی برای استخراج داده ها از متن است که دارای ویژگی های خاص خود می باشد.
2-8 ویژگیها و شروط تحلیل محتوا
چنانکه اشاره شد، تحلیل محتوا تکنیکی برای استخراج داده ها از متن است که البته دارای ویژگیهای مشخص کننده آن از دیگر متون روش اسنادی است.
هولستی سه شرط عینیت، انتظام (سیستماتیک بودن) و عمومیت را برای تحلیل محتوا اساسی دانسته است. وی دو شرط «کمی بودن» و بررسی «محتوای آشکار» را قدری جدل آمیز تر از سه شرط اولیه دانسته است.
دسته بندی | مدیریت |
بازدید ها | 16 |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 41 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 32 |
قسمتی از مبانی نظری متغیر:
جهانی شدن آموزش و پرورش
ما در دنیای کنونی در شرایطی قرار داریم که می بایستی در مورد آن از آگاهی نسبی برخوردار باشیم چون ما چه بخواهیم و چه نخواهیم، رفاه و امنیت و آینده همه مردم و ملل به طرز تفکیک ناپذیری با مسائل جهانی شدن گره خورده است.
فرآیند جهانی شدن بویژه در قلمروآموزش و پرورش بطور اجتناب ناپذیری متاثر ازشرایطی است درممالک پیشرفته جهان برای توسعه واستقرار نظام آموزش نوین خود درجهت پاسخگویی به احتیاجات و حوایج منطقه ای ، کلی و به گونه ای فراگیر در سطح جامعه جهانی مهیا کرده اند بدون توجه به چنین واقعیتی درک چگونگی منشاء سرآغاز و سرانجام تکوین فرآیند جهانی شدن آموزش وپرورش میسرنیست.
پویندگان راه اصلاحات فرهنگی و پیشگامان و نهضت های تربیتی وعلمی در جهان سخت براین باورند که هرگونه تحولات در قلمرو آموزش وپرورش ، بدون بهره گیری از ارجمند ترین و موجه ترین آرای تربیتی متقدمان و پویندگان راه اصلاحات که شالوده های نظری وفکری محکم واستواری را برای اصلاحات و تحولات فرهنگی وآموزش فراهم می سازد امکان پذیر نبوده است. حال اگر سیر تحولات آموزش وپرورش در کشورمان را ازقرون گذشته تاکنون مورد مداقه و بررسی قراردهیم به این نتیجه می رسیم که یک مضمون فکری منسجمی که بنیادهای نظری و مولفه های آموزش جهانی واجتماعی را برای حرکت های اصلاح طلبانه آموزش وپرورش ترسیم کند تاکنون وجود نداشته است . لیکن حاصل اغلب این تلاشها ، طی دوره نسبتاً طولانی بیشتر محدود به ترجمه ، تالیف ، انتشار صد ها کتاب درسی و مقالات علمی در زمینه معرفی وشناسایی آرای تربیتی علما و فلاسفه قدیم و جدید مغرب زمین از سقراط ، افلاطون ،ارسطو گرفته تا روسو ، پستالوزی ، هربارت ، ماریا مونته سوری و... دورکیم [1]و جان دیویی بوده است .
شواهد موجود بسیاری از آثار بصورت کتاب و متون درسی در دانشگاهها ، مراکز آموزشی منتشر و بتدریج درشکل گیری و تدوین اهداف ، برنامه ها ، روشهای تربیتی میهن عزیزمان در نیم قرن اخیر تاثیر بسزایی برجای گذاشته ، که جریان تولید افکار تربیتی مستقل با مطالبات و تحولات فرهنگی کشورمان همخوانی داشته است .مجموعه تفکرات وآرای عقاید تربیتی دانشمندان قدیم و جدید سایر ممالک جهان و بهره گیری بی چون وچرا ، در تنظیم و تدوین مبانی نظری هرگونه تغییر را به رغم شایستگی توام با استقلال اندیشه و عمل تربیتی نتوانسته ایم در روند جهانی آموزش وپرورش نقش موثری را ایفاء کنیم .
به اعتقاد آموزشگران جهانی برنامه ریزی واصلاحات آموزشی که صرفاً به سلیقه واراده مطلق سلسله مراتب و فرهنگ جامعه ، سطح توسعه پیشرفت خاص منطقه و بطور کلی موردنیاز کشور کاملاً مرتبط نباشد نمی تواند راه و روش جدیدی را در بازاندیشی نظام های آموزشی ارائه نماید (کومبز،[2]1970)
دارابودن اطلاعات وآگاهی و تحول ونوآوری از عوامل اصلی پیشرفت تلقی می شود وشکی نیست که بین تحقق این پیشرفت ها و کارکرد نظام های آموزشی نسبت منطقی وجود دارد . دراین زمینه از مدارس و دانشگاهها نیز انتظاراتی هست ، نظام های آموزشی باید بتوانند انسانهایی تربیت کند که در دنیا مولد و درحال تغییر بدرستی ، دنیایی با اختلاف طبقاتی ، فرهنگی ، اجتماعی را شناسایی و ضرورت پاسخگویی درنظام های آموزشی را داشته باشد و بتواند با دنیای نوین با استفاده از آموزش و شکستن انزوای آن ، روزآمد شدن و روش های آموزشی و تغییر محتوای آموزشی متناسب با نیازهای واقعی زندگی نگریسته شود . این آموزش به رموز مدرن مجهز و بدنبال دستیابی به جامعه مدرن و تحولی سازنده پیدا می کند که خودبخشی از جنبش واحد جهانی به حساب می آید .(اوهون[3] ، 1996).
2-2 جهانی شدن
جهانی شدن و جهانی سازی پدیده ای چند بعدی ، فرآیندی و چالش برانگیز است به این معنا که اولاً نه دریک بعد خاص بلکه درابعاد گوناگون درحال شکل گیری و تکوین است بهترین چالش ناشی ازپدیده شکسته شدن قالب های موجود، گسسته شدن انحصارها و پیدایش فضای رقابتی شدید در سطح جهانی است. همه نظام های اجتماعی برای تداوم حضور خود در عرصه جهانی ناگزیر خواهند بود در تامین الزامات رقابتی شدن و کسب مزیت رقابتی لازم بکوشند در آستانه قرن بیست ویکم در بستر روند جهانی ، نظام تعلیم وتربیت نیز از این قاعده مستثنی نیست . برای تضمین بقا و استمرار کارآیی خود باید بتواند ارکان ، اجزا و زیر سیستم های وابسته به خود را با الزامات رقابتی شدن همسو سازد(کومسا،1387؛ 183)
دراین راستا نظام تعلیم وتربیت به یک ذهنیت جهانی نیاز دارد و تجهیز این نظام به چنین ذهنیتی در گرو جهانی شدن ذهنیت متولیان آن است . یعنی متولیان نظام های تعلیم وتربیت باید ضمن تلاش در گشودن دریچه اذهان خود روی پدیده جهانی سازی که ناشی از آن رسالت و وظیفه استراتژیک و مهم خود را ترویج تفکر جهانی در کلیه اجزای خود قرار دهند.
[1] Dorkim
[2] kombz
[3] Owhon
دسته بندی | علوم انسانی |
بازدید ها | 0 |
فرمت فایل | docx |
حجم فایل | 93 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 37 |
پیشینه تحقیق و مبانی نظری افسردگی
قسمتی از مبانی نظری متغیر:
پاسخ دادن به این پرسش بسیار مشکل است؛ زیرا جواب این پرسش تا حد زیادی به فردی بستگی دارد که از او سؤال می شود. کلمه دپرسیون در زبان انگلیسی، برای توصیف وضعیت آب و هوا، کاهش بهای سهام در بورس، فرو رفتگی زمین، و البته برای توصیف وضعیت خلقی به کار برده می شود. افسردگی صرفاً به معنای احساس دلتنگی و غمگینی نیست بلکه بسیار فراتر از آن است. در حقیقت افسردگی نه تنها بر چگونگی احساس ما، بلکه بر نحوه تفکر ما درباره چیزها، سطوح انرژی، تمرکز حواس، خواب و حتی علایق جنسی ما تأثیر می گذارد(گیلبرت، ترجمه جمالفر،1389). از آنجا که طبقه بندی افسردگی آسان نیست و تعریفی که بتواند مورد پذیرش همه متخصصان و پژوهشگران قرار گیرد، غیر ممکن به نظر
می رسد در سطوری که در پی می آید به برخی تعاریف عمده افسردگی اشاره می شود:
در معنای محدود پزشکی، افسردگی، به منزله یک بیماری خلق و خوی یا اختلال کنش خلق وخواب است(لولو،1991).
در سطح معمول بالینی، افسردگی نشانگانی است که تحت سلطه خلق افسرده است. بر اساس بیان لفظی یا غیر لفظی عواطف غمگین، اضطرابی و یا حالت های برانگیختگی نشان داده می شود(بلاک برن و کوترو،1990، نقل از دادستان،1376).
افت گذرا یا دوام تنود عصبی - روانی که به صورت یک مؤلفه روانی(سردردها، خستگی پذیری بی اشتهایی، بی خوابی، پیوست، کاهش فشار خون و جز آن) و یک مؤلفه روانی احساس به پایان رسیدن نیرو، کهتری، ناتوان مندی، غمگینی، و جز آن نمایان می شود(لافون،1973، نقل از دادستان،1376).
افسردگی اساسی برحسب یک یا چند دوره افسردگی اساسی مشخص می شود. یعنی وجود خلق افسرده به مدت حداقل دو هفته یا از دست دادن علاقه همراه با حداقل چهار نشانه اضافی(انجمن روانپزشکی آمریکا، 2000).
در یک جمع بندی کلی مفهوم افسردگی به سه گروه متفاوت به کار رفته است:
به منظور مشخص کردن احساس های بهنجار غمگینی، یأس، ناامیدی و جز آن و بروز آن ها به عنوان نشانه یک اختلال.
به منظور توصیف اختصاری نشانگان که شامل نشانه های عاطفی، شناختی، حرکتی، فیزیولوژیکی و غدد مترشحه است.
برای مشخص کردن اختلال های افسرده وار در چهار چوب اختلال های روانی که دارای پاره ای از علل و گونه ای از تحول هستند و به پاره ای از درمانگری ها پاسخ می دهند(هوبر،1993، نقل از دادستان،1376).
خلق افسرده و بی علاقگی یا بی لذتی علایم کلیدی افسردگی است.
2-16- سبب شناسی افسردگی
در تببین علل افسردگی نظریه های متفاوتی مطرح شده اند. افسردگی علل چندگانه دارد. به این معنی که، شماری از عوامل مختلف می توانند آن را بوجود آورند. این رویکردها می توانند زیست شناختی، روان پویشی، هستی گرایی، شناختی – رفتاری، نظریه های سیستمی و مدل مفهومی باشند. ممکن است افسردگی در بعضی از مردم به دلیل وجود اشکال در یکی از این زمینه ها باشد. اما به احتمال زیاد ترکیبی از عوامل در همه زمینه ها در شکل گیری افسردگی دخالت دارند. نظریه های زیست شناختی افسردگی بر نقش عوامل ژنتیک، عدم تنظیم انتقال دهنده های عصبی، بدکاری سیستم ایمنی و غدد درون ریز در بروز افسردگی تأکید دارند. تعارضات و فقدان ها در روابط میان فردی می توانند در ایجاد افسردگی دخیل باشند. از سویی عوامل رفتاری نظیر افزایش استرس و کاهش تجارب مثبت و لذت بخش نیز در این زمینه مؤثرند. عوامل شناختی، شیوه های فکری تحریف شده و غیر انطباقی را شامل می شود و نظریه های سیستمی بر اهمیت تنیدگی، حمایت و نگرش خانواده تأکید می کنند که بر این اساس الگوهای تعامل در خانواده در علت شناختی و نگهداری افسردگی نقش دارند(کار،1999).
1.Depression
2.Loo & Loo
3.Black burn & Cottraux
4.Lafon
1.Huber